به نام خدا
اشاره: در بخشهاى قبلى، حوادثى را که از ماه جمادىالثانى سال پیش از ظهور تا ماه ذیقعده همان سال پیش مىآید بررسى کردیم. در این قسمت به بررسى رویدادهایى مىپردازیم که در ماه محرم رخ مىدهند.
بالاخره با پیگیرى حوادث آخرین ماههاى غیبت حضرت مهدى(ع) به آخرین روزها رسیدیم و مىتوانیم چشمانتظار آن وعده الهى باشیم که در قرآن به مؤمنان، (1)مستضعفان زمین(2) ، صالحان(3) و حتى وجود مبارک پیامبر اکرم(ص) داده شده و رسول اکرم(ص) (4) در روز غدیر حجةالوداع آن را که به صد و بیست هزار مسلمان حاضر در آن محل اعلام کردند(5) و امام باقر(ع) به عشق آن روز فرمودند:
اگر آن عصر را درک کنم از جان خویش براى حضرت مهدى(ع) محافظت مىکنم (خودم رابراى او نگاه مىدارم.) (6)
آرى این همان روز است که آسمانیان پیش و بیش از زمینیان به انتظارش بوده و در انتظارش سوخته و ساختهاند؛ چرا که این روز سرآغاز فصل نوین و واقعى حیات زمین و زمان و بشریت است و روز رسیدن به همه خوبیها در سایه اسلام است.
حوادث این ماه در دو بخش روز فجر مقدس و باقى این ماه قابل بررسى است:
الف) فجر مقدس و صبح موعود
آن گونه که از احادیث برمىآید به دنبال حوادثى که طى ماههاى پیش در جهان رخ داده، حدود هفت نفر از عالمان دینى و همراهان آنها (7) از نقاط مختلف عالم اسلام و بلاد اسلامى رو به سوى حجاز کرده و مخفیانه به دنبال حضرت مهدى(ع) مىگردند تا با ایشان بیعت کنند. در این اثنا هم حضرت حجت(ع) همانند حضرت موسى(ع) از ترس آنها که تعقیبش مىکردند رو به سوى مدینه کرد(8)؛ از مدینه خارج شده و رو به مکه مکرمه نموده و از دست سپاهیان سفیانى بدانجا پناهنده مىشوند و پس از ایشان هم سیصدوسیزده یار و یاور ایشان از نقاط مختلف جهان بىآن که با هم قرارى از قبل گذاشته باشند در مکه جمع مىشوند تا نهضت جهانى خویش را آغاز کنند.
صبح شنبهاى که مصادف با عاشوراست حضرت پس از طلوع آفتاب، پشت مقام حضرت ابراهیم(ع) دو رکعت نماز به جا مىآورند، میان رکن و مقام ایستاده و اولین خطبه غرّاى خویش را به گوش جهانیان مىرسانند و پس از معرفى خویش مردم را به بیعت دعوت مىکنند و جبرئیل(ع) که در آن زمان به شکل پرندهاى سفید رنگ بر ناودان کعبه ایستاده، اولین کسى است که با ایشان بیعت مىکند و به دنبال آن هم سیصدوسیزده یاور شریف حضرت و باقى مؤمنان و صالحانى که به مکه آمدهاند تا به یارى حضرت بپردازند و همگى آماده جهاد و شهادتند. اینها مجموعاً دههزار نفر سپاهیان حضرت را تشکیل مىدهند و با حضرت پیمان مىبندند.
یونسبن ظبیان نقل مىکند که امام صادق(ع) فرمودند:
شب جمعه، خداوند متعال مَلَکى را به آسمان دنیا مىفرستد. وقتى که فجر طلوع کرد، آن ملک بر عرش خدا که بالاى بیت المعمور قرار گرفته مىنشیند و براى هر کدام از پیامبر و حضرت على و امام حسن و امام حسین(ع) یک منبر نورانى مىگذارد و ایشان هم از آنها بالا مىروند و ملائکه و پیامبران و مؤمنان هم در مقابل ایشان جمع مىگردند و به دنبال آن درهاى آسمان گشوده مىشود و پس از زوال خورشید(9) پیامبر(ص) مىفرمایند:
بار پروردگارا! این وعدهاى که در کتاب خویش دادى وگفتى:
»خداوند به آن دسته از شما که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند وعده داده است که آنها را همانند پیشینیان ایشان حاکمان زمین و دین مرضى خویش کند.«
اشاره به آیه نازل شده در روز غدیر: »الیوم اکملت لکم و رضیت لکم الاسلام دینا«
یعنى اسلام را مسلط و خوف آنها را به آرامش تبدیل کند.
پس از ایشان ملائکه و پیامبران هم، چنان مىگویند. آن چهار نور مقدس به سجده مىافتند و حضرت (رسول(ص)) باز مىفرمایند: پروردگارا غضب نما که حریمت دریده شد و برگزیدگانت شهید و بندگان صالحت خوار گشتند. پس خداوند آنچه را که بخواهد مىکند که آن روز معلوم است.(10)
احادیثى را که اشاره به این حادثه بزرگ دارند مىتوان در چند دسته خلاصه کرد:
1. روز قیام و نقطه آغاز نهضت جهانى حضرت
شنبهاى را که مصادف با عاشورا شده است برخى احادیث روز ظهور حضرت برشمردهاند:
ابو بصیر از امام صادق(ع) روایت کرده است که فرمودند:
[حضرت مهدى(ع)] در روز عاشورا که روز شهادت سیدالشهدا(ع) است، قیام مىکنند. گوییا در آن شنبهاى که عاشورا در آن واقع شود، همراه او هستم. در حالى که بین رکن و مقام ایستاده جبرئیل در مقابل ایشان، براى بیعت ندا در دهد و شیعیان حضرت، زمین را با طىالارض زیر پا مىنهند و از اطراف و اکناف عالم (به سرعت) جمع شده و با ایشان بیعت مىکنند و خداوند هم به وسیله او جهان را مملو از عدالت مىکند آن گونه که آکنده از ظلم و جور گشته است.(11)
علىبن مهزیار هم از امام پنجم(ع) نقل کرده است که:
گوییا با حضرت مهدى(ع) در روز شنبهاى که عاشورا است و بین رکن و مقام ایستاده هستم.(12)
2. جمع شدن یاران حضرت در مدتى کوتاه
امام صادق(ع) در این رابطه به مفضلبن عمر، فرمودند:
ایشان به تنهایى ظهور مىکنند و به تنهایى به سوى کعبه رفته و وارد آن مىشوند و به تنهایى شب را سپرى مىکنند. پاسى از شب که گذشت و چشمها را خواب در ربود جبرئیل، میکائیل و دیگر ملائکه در حالى که به صف ایستادهاند، بر ایشان نازل شده و جبرئیل به حضرت عرضه مىدارد:
سرور من گفتهات مقبول و امرت نافذ است.
حضرت هم دستشان را به چهره او کشیده و [این آیه را تلاوت] مىفرمایند:
حمد و سپاس از آن خداوندى است که وعدهاش را در مورد ما محقق و ما را وارث زمین کرد که در هر کجاى بهشت که خواستیم مسکن گزینیم؛ آه که چه اجر عملکنندگان، خوب [و زیبا] است.(13)
سپس میان رکن و مقام ایستاده و فریاد کشیده و با صداى بلند مىفرمایند:
اى جمعیت یاران و نزدیکان من و اى کسانى که خداوند آنها را براى یارى من از پیش از ظهورم بر پهنه گیتى ذخیره کرده بود! مطیعانه به سوى من آیید.
فریاد حضرت به گوش آنها مىرسد، در حالى که برخى از آنها در محراب و برخى هم در رختخواب و در شرق و غرب عالم پراکندهاند. همین یک فریاد را همگى مىشنوند و آن را اجابت مىکنند. به یک پلک بر هم زدن همهشان در مقابل آن حضرت بین رکن و مقام قرار مىگیرند. خداوند هم در پى آن به نور امر مىکند و آن هم ستونى از آسمان تا زمین کشیده مىگردد و هر مؤمنى بر سطح زمین است آن نور را طلبیده و نور هم به درون خانهاش مىتابد و نفوس مؤمنان از آن نور شادمان مىگردند، هر چند نمىدانند که حضرت مهدى(ع) ظهور کردهاند و این نور چیست. سپس آن سیصدوسیزده تن که به تعداد صحابه پیامبر اکرم(ص) در جنگ بدر مىباشند در حالى که در مقابل حضرت ایستادهاند، صبح خویش را آغاز مىکنند.(14)
باز در حدیث دیگرى از امام صادق(ع) چنین نقل شده است:
هنگامى که به حضرت مهدى(ع) اذن [ظهور] داده شود، خداوند متعال را به اسم اعظمش (نام عبرانى خداوند متعال) خوانده و سیصدوسیزده یار ایشان همانند جمع شدن ابرهاى پاییزى به گرد ایشان مىآیند که آن پیشقراولان یاران حضرتند که برخى از آنها شبانه از بستر خود جدا مىشوند تا صبح در مکه باشند و برخى از آنها در طول روز آشکارا بر اَبرها سوار مىشوند که حضرت نام آنها و پدران و نسبهایشان را مىدانند(15)و(16).
مفضل بن عمر که راوى این حدیث هم است، مىپرسد: کدام یک از این دو ایمان بالاترى دارند؟ حضرت پاسخ مىدهند:
آنکه روز بر ابرها سیر مىکند و آنها ناپدید مىشوند و این آیه در شأن ایشان نازل شده است: »هر جا که باشید خدا همهتان را مىآورد و جمعتان مىکند.«
ابو بصیر هم از ایشان چنین روایت مىکند که:
آنها سیصدوسیزده مرد به تعداد اهل بدر هستند که خداوند متعال همه آنها را در یک شب جمعه در مکه جمع مىکند و صبح همگى به نزد ایشان در مسجدالحرام مىآیند و احدى از آنها [از آمدن] تخلف نمىکند. در کوچههاى مکه به راه مىافتند تا منزلى براى سکونت خویش بیابند. اهالى مکه از ورود این افراد ناشناس تعجب مىکنند؛ چرا که از ورود هیچ قافلهاى جهت حج و عمره و یا تجارت خبرى نبوده، لذا بعضى از آنها به هم مىگویند: جمعیتى را امروز دیدیم که تا به حال آن را ندیده بودیم که [آن گونه از ظاهرشان پیداست] از یک شهر و بیابان [از یک نژاد و تیره و قبیله] نیستند نه شترى دارند و نه هیچ وسیله دیگرى. آنها که مشغول این صحبتها هستند و به درهاى [خانههاى] خود نزدیک مىشوند مردى از قبیله بنى مخزوم، وارد مىشود از مردم عبور مىکند و به نزد رئیس آنها مىرود و مىگوید: دیشب خواب عجیبى دیدم که از آن مىترسم و قلبم پریشان گشته است. رئیس به او مىگوید: خوابت را تعریف کن. مىگوید: ابرى از آتش را دیدم که از اعماق آسمان نمایان شد و مدام پایین مىآمد تا این که به کعبه رسید و دور آن چرخى زد. در آن ابر ملخهایى با بالهاى سبز رنگ بود و آن قدر که خدا خواست،به دور کعبه طواف مىکردند. سپس به شرق و غرب پریدند و به هیچ شهرى نمىرسیدند، مگر آن که آن را مىسوزاندند و از هیچ آبادى گذر نمىکردند، جز آن که آن را منهدم مىنمودند. از خواب پریده و بر خود لرزیدم. الآن هم پریشان و ترسانم. مردم (به او) مىگویند: ما آنها را دیدهایم و بیا به نزد فلان مرد ثقفى برویم، تا خوابت را تعبیر کند.(17) و (18)
پس از آن که خواب را براى مرد ثقفى تعریف کرد، او هم مىگوید: [خواب] عجیبى دیدهاى! دیشب لشکرى از لشکریان خداوند، وارد شهرتان شده است که شما را یاراى مقاومت در برابر آنها نیست. مىگویند: عجیب است؛ آنها را امروز دیدهایم و سپس آنچه را دیدهاند به او گزارش مىکند و از نزد او مىروند. تصمیم مىگیرند که بر آنها یورش برند حال آن که خداوند دلهایشان را پر از ترس و هراس از ایشان گردانیده است. برخى به بقیه دستور مىدهند: در مورد آنها عجله نکنید. آنها که تا کنون مرتکب هیچ منکرى نشدهاند و خلافى از آنها دیده نشده. شاید برخى از آنها، هم قبیلهاى شما باشند؛ اگر چیزى از آنها دیدید بعد شما مىدانید و آنها. این جمعیتى که ما مىبینیم اهل عبادتند و چهرههاى خوب [و نورانى] دارند، مضاف بر این که آنها در حرم امن الهى هستند که تا وقتى کسى مرتکب خلافى نشده باشد، در امان است. آنها هم که عملى انجام ندادهاند که بهانه جنگ با آنها را فراهم کرده باشد.
سرپرست مردم که مردى از قبیله مخزوم است مىگوید: ما که مطمئن نیستیم این جمعیت پشتوانهاى [اعم از نیرو و امکانات] نداشته باشند. اگر [چنین ذخیره و عقبهاى داشته باشند و این مجموعه] به آنها ملحق شوند، حقیقت وجودى و عظمت نیرویشان مشخص مىشود [و خواب دوستمان تعبیر گشته و نمىتوانیم بر آنها فایق آییم]. حال که از حیث نیرو و امکانات در سطح پایینى هستند و پیش از آن که نیروهاى کمکى به آنها ملحق شوند، حمله کنید. آنها به نزد شما در مکه آمدهاند و به سَروَرى مىرسند و مطمئنم که خواب این رفیق شما درست است. [فعلاً هم] شهرتان را گواراى وجودشان قرار دهید [بگذارید در شهر باشند و هر چه مىخواهند بکنند] و بنشینید و نظرات و شرایط موجود را بررسى کنید.
شخصى از میان آنها مىگوید: اگر نیروهاى کمکى آنها هم مثل خودشان باشند که ترس ندارند آنها که نه اسب و مرکبى دارند و نه سنگرى که بدان پناه برند به علاوه که آنها در اینجا غریبند اگر سپاه آنها بیایند، اول به آنها حمله مىکنید و [شکست دادن آنها] به راحتىِ نوشیدن آبى گواراست. تا پاسى از شب گذشته مشغول این صحبتها هستند و خداوند خواب را بر گوشها و چشمهایشان مسلط مىکند [لذا براى خوابیدن پراکنده مىشوند] و دیگر پس از آن تا فردا اجتماعى نخواهند داشت تا این که حضرت مهدى(ع) قیام کنند. [حضرت و یارانشان هم] چنان یکدیگر را ملاقات مىکنند که گویى از یک پدر و مادرند و صبح از هم جدا شده بودند و شب به هم رسیدهاند.
قابل ذکر است که دوازده تن از اصحاب در میان باقى یاران جایگاه ویژه و ممتازى دارند که آنها پیش از بقیه به حضرت مىپیوندند ولیکن در انتها همگى پروانهوار به گرداگرد آن شمع پر نور الهى جمع گشته و مىگردند تا به زودى جهان را از برکات وجودى خویش بهرهمند سازند.